برای هیچکس

علاقمند به نویسندگی، ادبیات و فلسفه

برای هیچکس

علاقمند به نویسندگی، ادبیات و فلسفه

مشخصات بلاگ

قلم گاهی از تراوش ذهن می نویسد... گاهی از سرریز دل می نویسد. همه می گویند دل نوشته... اما من می گویم دیگری نویس... دیگری همان است که در ماست و باقی می ماند.

آخرین مطالب
  • ۰۱/۱۰/۲۸
    undo

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

پوچی و عشق و خاطره

سنگ و اندوه و درد

قالبم را از آهنگر گرفتم ، تا به همه نشان دهم

تا با آن شکل گیرم .

اما قالبم با اینکه تهی بود اینهمه را در بر نمی گرفت :

ما لعبتیم و خود نمی دانیم

لعبت این جهانیم و بخاطر آن جهان

در جستجوی قالبی بودیم که هیچگاه تن پوشمان نشد .

ما همیشه عریانیم .

از خود می پرسم این همه کیش و آیینمان نبود ، که چنین بازیچه شدیم امید بستیم که بسازیم ویران نمودیم .

امید بستیم که نزدیک شویم دور شدیم .

راهی دیگرمان نیست .

فریاد بر آوردیم که : مرادمان از اینهمه گیر و دار « رهایی »

است .

اما امروز در بند دیگریم

 و آهنگر زنجیر دیگری را برایمان به صیغل نشسته است .

چنان زنجیری است از جنس پولاد خودمان که دیگرحتی در تنها ترین لحظه ها ،

 تحمل خود را نیز از کف نهاده ایم

  • مراد رهایی

دل را به هر رنگی که می زنم ، ناپیدا  است

حتی برای تو که تکه از آن را در صندوقچه ات

به یادگار گذاشتی

ای رهگذر از کوهها در گذر که کوهند

کوهها دیگر حتی پژواکی برای شیرین ترین واژه تو

به باورشان نمی نشیند

نه ، گمان بد مدار ، تو دروغ نیستی ، دردی ، افزون بر تمام دردها ، که بی وقفه اندوه را برای فراموش اندوه به ارمغان می آوری

ای رهگذر سنگی را که به یادگار نگه داشتی در دست بفشار تا دریابی که سنگها بی جانند و بی روح

و هیچ دردی بزرگتر از کوه بودن نیست

چرا که مردم این دیار دریا می پرستند ، نه کوه را

و درخت را باور می کنند نه سنگ چینی که آن را به آغوش کشیده است

  • مراد رهایی