برای هیچکس

علاقمند به نویسندگی، ادبیات و فلسفه

برای هیچکس

علاقمند به نویسندگی، ادبیات و فلسفه

مشخصات بلاگ

قلم گاهی از تراوش ذهن می نویسد... گاهی از سرریز دل می نویسد. همه می گویند دل نوشته... اما من می گویم دیگری نویس... دیگری همان است که در ماست و باقی می ماند.

آخرین مطالب
  • ۰۱/۱۰/۲۸
    undo

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

بعید می دونم امریکا به ما حمله کنه، نه اینکه از روی احساسات مثل خیلی های دیگه بگم از ما می ترسه. آمریکا ترسی از ما نداره و اگر هم داره اونقدر نیست که عقب نشینی کنه ،من در تمام این سالها اخبار های خارجی و داخلی و دوست و دشمن رو رصد کردم. چیزی که به نظرم می رسه اینه که امریکا و روس اگر بر سر ایران به یک توافقی برسند جنگی صورت خواهد گرفت اما اون جنگ، جنگ با امریکا نیست، بلکه امریکا و روسیه بیشتر تمایل به این دارند که جنگ بین عربستان و ایران صورت بگیره. که در واقع این راهبرد اسراییلی هاست. و راهبرد چهار دهه اخیر انهاست... اسراییلی ها از طریق جنگ نرم اختلافات زیادی بین ایران و اعراب ایجاد کردند و در تمام این سالها که ایران بدنبال ایجاد دوستی و وحدت در عراق و لبنان و سوریه بود اسراییل به دنبال ایجاد فتنه بین اعراب سنی نشین و ایران شیعه بوده و هست.
شما در کانالهای تلگرامی و شبکه های اجتماعی چیزی را که زیاد خوانده اید و دیده اید همین است. بولد کردن فیروز ابولولو...یعقوب لیث صفار ؛بابک خرمدین و رشادتهای او در برابر اعراب و دیگر سرداران ایرانی ضد عرب .. و داستانهای دروغین و ساختگی در مورد صیغه کردن دختران ایرانی توسط عراقی ها و از ان طرف تجاوز مردان ایرانی در مسافرت های اربعین به زنهای عراقی... داستان تعطیلی سفارت عربستان در ایران .. حادثه تجاوز به پسران ایرانی در فرودگاه عربستان.... حادثه منا و کشته شدن ایرانی ها... داستان فروش و قاچاق دختران ایرانی به کشورهای حوزه خلیج فارس... داستان ورود دین اسلام با زور شمشیر به ایران و اینکه اسلام شیعه تماما خرافه است... از طرفی داستان امام زاده پرستی و امام زاده سازی برای سنی های عربستان توسط ایرانی ها و صدها قصه ی دیگر که سر نخ همه ی این قصه ها در رژیم پست اسراییل است.حتی به جرات می توانم بگویم که انهدام نفت کش های امارت زیر سر اسراییل و یا کشور ثالثی که متحد با اسراییل است.
  • مراد رهایی

یه روزنشسته بودم کنار ِ یه دوست کوچولو:امیر حسین ِپنج شش ساله...موهای طلاییش جلوی نور خورشید...طلایی تر شده و چشممو می زد...از وقتی به دنیا اومده دوسش دارم..زیاد می آد خونه ما...اون روز همینجوری ازش پرسیدم: امیر...تو می دونی: عشق چیه؟بدون اینکه فکر کنه؛گفت :نه ...نمی دونم. به زبون بچه ها براش توضیح دادم و گفتم: عشق یعنی اینکه از کسی و یا چیزی و یا حتی کاری با تمام وجود خوشت بیاد... و لذت ببری...و براش وقت صرف کنی و یا اینکه دلتنگش بشی. بعد ازش می پرسم که حالا ببین از بودن چه کسایی؛ ویاچه کارها و چیزهایی لذت می بری؟و وقتت رو با کی میگذرونی؟ و دلتنگ چه کسی می شی؟

امیر حسین آب دهنش رو قورت میده و بعد اینجوری میگه:من هر وقت بابا و ننمو دیر ببینم دلتنگشون می شم...از بازی و تفریح و دوچرخه سواری و آتاری و برنامه کودک....و ...لذت می برم از همه ی غذاهای مامان و از همه ی هله هوله های مغازه خوشم می آد...از خوابیدن و دوش گرفتنو ...قصه شنیدنو...

امیر حسین کلی از عشق های بچگونش برام گفت...بعد ازش پرسیدم :تو از تنهایی لذت نمی بری...خیلی سریع گفت :نه...من از تنهایی بدم می آد. راستش از تنهایی می ترسم...دیگه چیزی نپرسیدم.

این خویشتن واقعیه خویشه که تو تنهایی به دادت می رسه ... چیزی که بچگی اونو؛ کم داشت...و خودباوری وخویشتن داری...حاصل نمی شه...مگه اینکه کسی رو که در درونت داره زندگی می کنه پیداش کنی...اونوقت سر عداوت و دشمنی با کسی نداری...خیلی زود رد میشی از خیلی مسائل...تا جایی که ممکنه سعی می کنی قضاوت نکنی شاید برا همینه که از هر کسی می پرسی:چرا این کار و اون کار رو انجام میدی ؟جواب میده برا دلم ...مگه این دل کیه؟...چرا نمی گن برا چشمام...چرا نمی گن برا مغزم..چرا همه برا دلشون زحمت می کشن...این همون چیزیه که تو تنهایی بهش می رسی...اگه به کسی کمک می کنی...واسه ی دلت کمک می کنی...اگه کسی رو دوس داری برا خاطر دلت دوست داری...چون اونی که بعد از تو زنده می مونه؛ همین الان تو دلت داره زندگی می کنه...ابدیه ...مواضبش باشید...و بهش برسید.

شریعتی:همیشه با دیگران تنها بودم...تنها با خودم تنها نبودم.

  • مراد رهایی
من آشنا هستم با  روز های پاک و بستگی های کودکانه ی خودم.
می دانم که لاله واژگون کجا می روید و گرگها کی زوزه می کشند .
من به همبستگی درختان و شیفتگی پیچک همسایه ایمان دارم. من باور دارم که مورچه ها، گلها، درختان گاهی هورا می کشند. 
من نمی خندم اگر کودکم در گورستان با پدرم که سالها پیش کفن پوسانده است دیدار کند . 
من پچ پچ  چمن ها را می شنوم وقتی کسی قانون آنها را زیر پا می نهد. 
  • مراد رهایی
بالا بلند عشوه گر نقش باز من 
کوتاه کرد قصه زهد دراز من 
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده ی معشوقه باز من
می ترسم از خرابی ایمان که می برد 
محراب ابروی تو حضور نماز من 
 مست است یار و یاد حریفان نمی کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من 
یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن 
گردد شمامه کرمش کار ساز من 
بر خود چو شمع خنده کنان گریه می کنم 
تا با تو سنگدل چه کند سوز و ساز من
حافظ رحمه الله
  • مراد رهایی